Wednesday, November 08, 2006

حقايق پنهاني هم هست كه تو نمي داني


مشكلات زندگي را به صورت يك عادت پذيرفته اي. بر اين باوري كه در دنياي امروز كاملا طبيعي است كه دچار چنين مشكلاتي باشي،
طبيعي است كه غمگين باشي، عصباني باشي و پريشان باشي. فكر مي كني براي همه همين است و همه در اين جور مواقع هيمن قدر پريشان
مي شوند. وقتي عزيزي را از دست مي دهي تا مدتها غمگين و پريشان هستي و گمان مي كني كه طبيعي است. ... اين پريشاني ها همان
تاثيري را بر وجود تو مي گذارد كه مواد و سموم شيميايي. استرس و پريشاني همه تعادلات وجودي تو را بر هم مي زند.
حقايقي در اين جهان وجود دارد (و تو مي پنداري مي داني) كه با آگاهي از آنها، همه آنچه موجب غم، پريشاني و خشم مي شده است، از
زندگي تو رخت بر مي بندد ... مي تواني تصور كني؟...
گمان مي كني كه همه در روابط مشكل دارند، همه با پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، فرزندان، همسر، خانواده همسر، همكاران، كارمندان
و مديران ارشد مشكل دارند. و اين بي نهايت عادي به نظر مي رسد. عادت كرده اي كه رنج ببري و زندگي نكني. و فكر مي كني كه اين همه
طبيعي و عادي است.
اما اين فقط ظاهر قضيه است فقط يك فريب بزرگ است. زير همين آسمان و در شرايط كاملا برابر، كساني هم هستند كه با همان شرايط در
نهايت آرامش و شادي درون زندگي مي كنند و كليد اين شادي و آرامش از همان حقايقي است كه تو فكر مي كني مي داني ... و فكر مي كني
اگر حقيقتي هم باشد كه نمي داني، دور است و چندان هم دست يافتني نيست ... فريب بزرگ. و غافلي كه در گوشه و كنار، دور از چشم تو،
خيلي ها خيلي چيزها در گوش هم نجوا مي كنند كه يك جمله اش در يك لحظه مي تواند پريشاني هاي بي پايان تو را به پروازي آرام و
شادمانه بدل كند و همه نفرت هايت را به عشق ... و من در گوش تو خواهم گفت ...
به خاطر داشته باش كه همه پريشاني هاي تو فقط و فقط وقتي آغاز مي شوند كه فراموش مي كني لايتناهي هستي و تو تنها وقتي سقوط مي
كني كه از ابديت خود ... اصل خود ... از توي لايتناهي ... از من ... دور شوي ... و آنچه تو را به سعادت مي رساند بازگشت تو به اصل خويش
است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home